محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

شازده کوچولو فرمانروای قلب من

هدیه من به همسرم

این داستان رو که از سایت روزنه گرفتم به عنوان هدیه سالگرد عقدمون به عشقم تقدیم میکنم:   یک روز آموزگار از دانش آموزانی  که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن،عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند. در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی...
26 خرداد 1390

ماه گرفتگی

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام واااااااااااااااااااییییییییییییییی من برای اولین بار ماه گرفتگی با کیفیت بالا دیدم ( شب تولد حضرت علی23:55) رفتم بالا روی تراسمون که به گلها آب بدم دیدم آسمون صاف و هوا خنک و دلپذیره وقتی دنبال ماه گشتم دیدم یه سایه ای افتاده روی ماه و گوشه ای از اون فقط بیرونه الان هم میخوام برم بقیه اش رو تماشا کنم  حیف که دوربینم توی ماشینه و من حال ندارم برم پائین وگرنه از این نمایش فوق العاده عکس میگرفتم برم که زیبایی خلقت رو با تمام وجودم ببینم ، لمس کنم و لذت ببرم شب به خیر
26 خرداد 1390

داستان امروز من و پسر گلم

خداجونم امشب خیلی خسته ام ، دلم هم گرفته ست ، من و پسری تنهاییم ، حوصله نداشتم تا خونه مامانم اینا رانندگی کنم ، حال اونجا موندن هم نداشتم ، خونه پدر شوهری هم نمیتونستم شب برم چون اجازه نمیده شب رانندگی کنم یا با آژانس برم و بیام ..... همسری هم نیست که براش کیک بپزم ، گل براش بخرم و از طرف گل پسری براش هدیه بگیرم اومدم اینجا دوستای گلم رو ببینم تا دلم وا بشه ، وقتی اینجا مینویسم سبک میشم ، بیشتر خستگی باعث شده بیحال بشم وگرنه دلتنگیها حریف من نیستند ، باهاشون مسالمت آمیز کنار میام امروز خیلی سرم شلوغ بود ، 11 صبح امتحان هندسه داشتم ، خوب بود راضی بودم بعد از ظهر هم با 2 تا از دوستان قرار داشتیم&n...
25 خرداد 1390

همسرم

  علی عزیزم ،             همسر دوست داشتنی من ،                                                 مرد زحمتکش من ،                                     &nb...
25 خرداد 1390

روزی که گذشت

               سلام پسر قشنگم سلام دوستای مهربونم امروز سومین امتحانم رو دادم و خوشحالم که 3 تا درس رو پاس کردم ، البته من قصد داشتم نمره الف باشم ولی همسری اعلام کردن که فقط پاس کن و اینقدر حرص نزن ، من هم مثل یک بچه خوب به حرفش گوش کردم ..... دیروز که حسابی تنبل خانم شدم ، جزوه ام رو چند دوری نگاه کرده بودم و میل به درس نداشتم برای همین هنرنماییم گل کرد و برای خودم ، پسرم و مامانم کیک درست کردم ، لازم به ذکر است که از مانا نهایت تشکر را داریم که در زمینه تحصیلی ما را یاری کرده و از شازده کوچولو مراقبت بعمل می آورد . خلاصه بعدش هم رفتیم روی تراس با...
23 خرداد 1390